چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

جایی که سگ صاحبشو نمی شناسه

بیاییم خودمان را اماده کنیم ٬ روزهای سختی در راه است ٬‌ شاید شایسته است کشور را به دست ۶۰ درصدی ها بسپاریم و یک گوشه ای گم و گور شویم.  

شاید هم دیگر وقتش است ... نمی دانم ٬ هرچه که هست امروز با سر درد از خواب بیدار شدم!

هایکوی سبز...

انسوی چراغ قرمزالگانسی سبز 

دختری ان سو تر 

با دستبندی سبز 

بند کفشش را می بست

باشد که بیاید....

لیوان منو به بازی دعوت کرده ٬ هر چند که این بار باید حواسمون باشه که بازی نخوریم!  

رییس جمهور آینده چه کارهایی نباید انجام بدهد؟ 

*جناب رئیس جمهور یادتان باشد ما داریم بر ازادی چانه می زنیم بعدآ زیرش نزنید! داریم سعی می کنیم مثل انسان ها ی متمدن زندگی کنیم ٬ داریم سعی می کنیم ایرانی باشیم ٬ داریم سعی می کنیم شما بیایید که مجبور نباشیم ما هی برویم خارجه . یادتان باشد بعدآ به کارهای مربوط به رئیس جمهور رسیدگی کنید و بگذارید مردم هم کارهای مربوط به شهروندی شان را پی گیری کنند. لطفآ یادتان بماند که دین و ایمون بازیچه ی کلامی و نیروی قهریه و زوریه و فشاریه نیست که باهاش پدر مردم را مثل فیم سینمایی جلوی چشمشان بیاورید که خدا سنگتان نمی کند بلکه ابرویتان را چنان می برد که اب بشوید و بروید انجا که عرب ها مثل اینکه نی می اندازند !

خلاصه که گویا شما فعلآ فقط باید بیایید که اجازه ندهید یکسری یک کارهایی را انجام بدهند!

کو گوش شنوا

رابطه ی پیچیده ایست بین کفر گفتن ما و محل نذاشتن خدا! از اون پیچیده تر گ.و.ه خوری های توبه وار ما و محل نذاشتن خدا .... 

و حالا چله نشینی های ما و جواب نگرفتن های مدام! 

پی نوشت: غرق در دنیای مجازی ٬ رویاها ٬ دی وی دی ها وکتاب ها ٬ تمام سهم من است از...

واسه همه چیز

می گن وقتی اتفاق می افته که حتی فکرشو هم نمی کنی. 

مشکل این جاست که نمی تونم حتی برا یه لحظه از فکرش بیام بیرون!!! 

پی نوشت: وقتی از چراغ قرمز رد می شی  به لحظه هایی که چراغ سبزه و یه یارویی از قرمز رد می شه هم فکر می کنی؟

رای من .... فقط یدونه بیشتر نیست!

دارم فکر می کنم با تمام بی علاقگی نسبت به جناب کروبی و اون لقب ازار دهند اش که ادم را یاد فیلم های تاریخی از صدر اسلام می اندازه(شیخ اصلاحات!) برم و بهش رای بدم؟! ایا یه اصلاح طلب با قدرت و پشتوانه بهتره و یا یه بی طرف مظلوم و ناشناخته که من حتی تا حالا صداش را هم نشنیدم و معلوم نیست بعدآ هم صداش به جایی برسه؟!!!   

پ ن۱: وقتی ادامستو می ندازی کف خیابون به اخرین باری که پات رفته رو یه ادامس و چسبیده به کفشت و فحش هایی که به صاحبش دادی فکر می کنی؟ 

پ ن۲: چطور ممکنه ؟!!! من حتی یه کتاب در مورد برگمان نخوندم!!!!!چقدر شرم اور 

پ ن۳: وقتی از تمرین بر می گردم ٬ خسته از این همه شنا و مایوس از شکستن رکوردی که باید بهتر بشه! 

پ ن۳: جسمم ٬ ذهنم٬ روحم و احساسم ! دیگه راهی مونده که نرفته باشم! 

پ ن۴: ایا این وبلاگ ارزش ادامه دادن داره؟ لاقل برای خودم؟!!!

ایا تو زبان مرا می فهمی ؟ ایا صدای مرا می شنوی؟ من اعتراف می کنم که بی گناهم . و از همین تریبون اعلام می کنم تا این لحظه هر کار نیکی انجام داده ام گ.ه خوردگی ای بیش نبوده و لطفآ مرا پس بدهید! هر انچه را گرفته اید مال خودتان ٬ دیگر مرا پس بدهید . قول می دهم دیگر جوری افتابی نشوم که تاریکی شما رو بیافتد .  

تا شقایق هست زندگی باید کرد ٬واقعآ؟!

نه واقعآ چیز دیگری نبود به جای شقایق ؟ یا اصلآ جناب سهراب شما به چی فکر می کردین وقتی این نظریه را داده اید؟ می دانم به من مربوط نبوده اما وقتی عیدها کارت تبریک هایی با این شعر دریافت می کنیم هی ٬ دیگر به ما هم مربوط می شود!   

ـ دیده اید توی این مهمونی ها و عروسی ها این مامانا که با دختر ها و عروسهاشون میان ؟ درست مثل مرغی که جوجه هاشو دنبال خودش می کشه!!! 

مهاجران!

این امور کامپیوتری و سخت افزاری و نرم افزاری و کلآ این چیز میزها اخر ما را به کشتن می دهد . به صورتی که مثلآ خودم را از دستشان می کشم. رسمآ خل شدم! کسی هم نیست به دادمان برسد. 

پی نوشت:این روزها همه خارج می روند! شما چطور؟!

ای مزدور برو دهنتو اب بکش!!!

طی دوبله ی سریال خارجکی در تلویزیون داخلکی ٬این یکی به اون یکی می گه: عجب بلوز قشنگی پوشیدی! (یه بلوز ساده) بعد اون یکی دست می ذاره به کرواتش(رنگ و وارنگ) و می گه مرسی!!!  

پی نوشت: دودش که هوا رفت تازه فهمیدیم شمعی روشن بوده و حالا خاموش شده!