چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

خیلی بده اگه...

بعد از یه مرداد گرم ٬ یه شهریور خنک

بعد از یه بیماری بد ٬ یه دوره ی تقوییتی

بعد از یه سال کار سخت ٬ یه تعطیلات خوب 

بعد از یه پاییز ٬ یه زمستون سرد 

.  

.  

نداشته باشی 

ادم تو خماریش می مونه!

 

 

به خاطر خودت هم که شده.....

برف پاکن را بزن!

 کم رنگی منو به تمام تک رنگ های کم رنگ زمستون ببخشید ٬ این روزها غیر از دنیای مجازی ام ٬ توی همان دنیای مثلآ حقیقی هم به همین کم رنگی ام ٬ شاید هم کمتر ٬ بی هودگی می گذرانم و به اهستگی هر کاری را انجام می دم٬ در خودم دیگر شوری نمی بینم ٬ وقتم پر است ولی نمی دانم ته هر کدام به کجا ختم می شود! یعنی فقط امید است برای ختم به خیر شدنش. که این بهترین امید است . باید پرس و جویی بکنم تا ببینم دیگران هم مرا کمرنگ می بینند یا دید من اغشته به دوده است!؟ 

پی نوشت: خوب شد خدا وعده ی دنیای دیگری را داد!

مرشد و مارگاریتا

                            

 همش دارم وقتامو خالی می کنم که اینو بخونم.می دونی ٬ معرکه است!

پند نوشت:وقتی از چیزای زیادی خوشت میاد ٬ از بعضی هاش فقط عکس بگیر و یا فقط اخبار مربوط به اونا را دنبال کن.حفره هارو رها کن!

کی درست می ره؟

بعضی ها می خوان تند تند زندگی را سر بکشن و برن سراغ بقیه اش! مگه  خبره؟ 

پی نوشت:هی روزگار...... یادته؟ !

جواب نوشت: مگه می شه یادم بره؟!

دوباره شروع می کنم...

: این مشکل وبلاگم  را نمی تونم حل کنم(به خاطر  تفاوت در اینترنت Explorer ) ٬ واقعآ شرمنده . ولی فکر کردم هر بار که اپ می کنم یه پست بدون نوشته هم بذارم تا پست اصلیم کمی بیاد پایین تر. خیلی راه حل احمقانه ایه ولی چیزی به نظرم دیگه نمی رسه !!! 

: «مثل اب برای ش...» وبلاگت فیلتره ! ایا فقط برای من اینطوریه؟؟

یه عادت بد

کامپیوترم که مریض می شه ٬ دل و دماغ اپ کردن ندارم! اصلآ یه عادت بدی که دارم همینه ٬ یه چیزی ک خراب می شه روز و شب ندارم تا درست بشه ! ولی فعلآ اون قدر باهاش کار دارم که نمی تونم ببرمش دکتر.

دیوانه ی پاییزی

دیوانه می شوم میون این بارش برگ ها و باران!  غلت می زنم در پاییز ٬ مست می شم با این باد لعنتی و با این کفش های همیشه همراهم وارد بازی مرگ و زندگی پاییز و برگ ها می شوم!! 

خود درگیری نوشت: اخه مرا چه به رکورد زدن!‌ چه توقعاتی داره مربی ام! می ترسم کم بیارم!  

پی نوشت: تازه شروع کردم ولی انگار حوصله ام به توصیف ها و این همه جزئیات اش نمی کشد! 

                                       

هفته ی پاییزی

چراغ قرمزهایی را انتخاب می کنم که یه درخت زرد کنارش باشه ٬ و امیدی به سبز نشدن .... شاید هر دوتاشون!!!! 

پی نوشت: برگها ٬ کمی بیشتر اگر صبر کنید ٬ من هم با شما راهی می شوم ! 

                     

اصفهان ٬پ مشتاق ٬ ۱۱:۱۵