بعد از مدت ها امروز خیلی عصبانی شدم. یعنی مسئله خیلی با بقیه روزا فرق نداشت ولی فکر کنم من خیلی خسته شدم. بیشتر از اونی که به کارای خودم برسم دارم کارای بقیه را انجام می دم . یا همراهیشون می کنم .
فکر کنم دیگه واقعآ باید به خودم برسم. همون کاری که شاید خیلی ها می کنند و من از دستشون ازرده می شم !!!
پی نوشت: تا حالا شده احساس کنید چون کسی نیست که سرزنشتون بکنه ٬ خودتون مدام دچار خود سرزنشی هستید؟!!
سلام،
خسته نباشین،
چه عجب بالاخره به روز کردین،
اظهر من الشمس که هر کس باید کار خودش رو انجام بده،
راستش خود سرزنشی که چه عرض کنم ولی ممکنه هر از
چندگاهی دچار عذاب وجدان بشم ولی زیاد بهش اهمیت
نمیدم چون قطعا و واضحا کاری که دارم انجام میدم کار
درستیه،
پیش خودمون بمونه اومده بودم یه کم غر غر کنم که چرا
زود به زود به روز نمیکنین که دیدم وبلاگتون به روز شده،
هنوزم که هنوزه وقتی وارد کتابفروشی میشم و کتابهای تازه
و جور واجور رو میبینم به یاد شما و وبلاگتون میفتم،
موفق باشین
آره . اینکه آدم هیچ به فکر خودش نباشه هم اصلا خوب نیست
کامنت تو خوندم . «همه اش را باید از دل خود مردم جستجو کنیم. ظلم انجا ریشه می دواند که خوب تغذیه شود!» . درسته . و من هم بخاطر همین نوشتم که « ما آدم های به کم قانع تا کی می خوایم به این وضع ادامه بدیم »
من به شدت شده
ولی خب همینه که هست
خوبی شما؟
سلام
خوشحالم که اومدی...
دلم برات تنگ شده بود زیااااااد...
در مورد پستت...گاهیوقتها محبت و لطف زیادی به صورت وظیفه در میاد...و باعث میشه بعضیها بدعادت بشن...
همین که تصمیم گرفتی یکم هم به خودت برسی خیلی خوبه...
میبوسمت
مواظب خودت باش
یاحق
.
خدا قوت!
.
کم نه !
خودسرزنشی حکایت الان منه