دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چینی پوستینشان
مردمی که رنگ روی استینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه شناسنامه هایشان
درد می کند
ادامه...
خندم گرفت ... آخه الان برای فریناز نظر گذاشتم ! بخون دلیلش رو میبینی . اما من با این تغییری که گفتی موافقم ... اصلا با هرچیزی که در جریان و تغییر و تحوله موافقم ... میمیرم واسه refresh
سلام خوب نوشته ات که نمی یاد...خوب اینم یه جور سره کار رفتنه ماهاست که اومدیم بخونیم... ولی شاید زیرکانه باشه...خوب اگر بخواهی اینطوری نگاه کنیم همه یه جورایی سره کاریم...سره کار نباشیم حوصله امان سر می ره....گاهی خودمون خودمون را سره کار می بریم...
دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چینی پوستینشان مردمی که رنگ روی استینشان مردمی که نامهایشان جلد کهنه شناسنامه هایشان درد می کند ... مدتهاس آستین ندارم خفه ام میکنه ! نام هم که هر وقت دنبالش گشتم یکی انکارش کرد ! شناسنامه ام بدون جلده لخت مثل خودم ! اوه من چی دارم میگم یادم نمیاد ...!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبایی دارید
خوشحال میشم به من هم سر بزنید
به امید روزهای زیبا
سلام
من هم سرکارم ...
از هر دو نوع ...
ممنونم از توضیحتون ....
خندم گرفت ... آخه الان برای فریناز نظر گذاشتم ! بخون دلیلش رو میبینی .
اما من با این تغییری که گفتی موافقم ... اصلا با هرچیزی که در جریان و تغییر و تحوله موافقم ... میمیرم واسه refresh
دقیقاْ وضعیتی که من الان دارم
جمله جالبیه
نوشتن خودش میاد
اگه نیومد لباس عوض کردن افاقه نمیکنه...
تنبلی دیگه ...
خوشا به حالت ! من که نه سرکارم و هم سر کارم ...
چرا چند وقته دیگه پستای جدی نمی فرستی ؟ خسته شدی ؟
دیشب به یاد اون دانشجوها افتادم ... صد روز گذشته و هنوز تو زندون ان . دوست داشتم فقط گریه کنم ولی ...
خسته ؟ شاید! از اون بیشتر از این دنیای جدی دور شدم..
اا... تو هم مردادی بودی و ما نمی دونستیم؟!
لحظاتی هست که سرکارهای سر کاری هستیم.
خدا کند این لحظه ها ماندگار نشود که بد جور سر کار خواهیم ماند.
گل
آره شاید وقتش باشه یه تنوعی بدین به قالب وبلاگ
سلام...
خوشحالم از وبلاگ شما بازدید کردم ..
من زیباترین عکاسهایم را از اصفهان گرفتم ...
ای میل در وبلاگ ندادید...؟
جفتش یکیه
اصولا زنده ایم که سر کار باشیم
یه جورایی هر کی سر کاره سر کاره!!!
یعنی آتیش ات خاموش شد ؟ ... اصلا آتیشی بود ؟
سلام هاله جون! خوبی؟
آره! کلی خندیدم؛)
دلم تنگ شده بود:(
لباسو ندوختی هنوز ؟!
این از همون تصمیم هاییه که صبح از خواب پا می شم و.... :دی
اساسا سر کار میروید
.
مردم عجیب گرفتار (کار) شدن. یکی سر کار .. یکی دنبال کار یکی بیکار ...
بعضی وقتها سر کار بودن خیلی بهتر از بیکار بودنه. حدقلش اینه که اموراتت می گذره و گذشت زمان حوصله آدمو سر نمی بره !
حالا کی سر کارت گذاشته؟؟؟
سلام
خوب نوشته ات که نمی یاد...خوب اینم یه جور سره کار رفتنه ماهاست که اومدیم بخونیم...
ولی شاید زیرکانه باشه...خوب اگر بخواهی اینطوری نگاه کنیم همه یه جورایی سره کاریم...سره کار نباشیم حوصله امان سر می ره....گاهی خودمون خودمون را سره کار می بریم...
از رو هم که نمیرم !
گل
سلام ... گفتی دوباره برمی گردم . نیومدی ٬ اما من دوباره آپ کردم ... مشتاق حضورت
دلم واسه یه گپ و گفت طولانی تنگ شده ٬ خیلی ٬خیلی زیاد ... امیدوارم افتخارش دوباره دست بده
سلام هاله جووووووووووووووووووووووووووووونم
مرسی که سر زدی گلم
....
وبلاگت خیلی ناز و خودمونیه!!
بازم بیا .. اوکی؟!
منتظرتم
...
:)
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چینی پوستینشان
مردمی که رنگ روی استینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه شناسنامه هایشان
درد می کند
...
مدتهاس آستین ندارم خفه ام میکنه !
نام هم که هر وقت دنبالش گشتم یکی انکارش کرد !
شناسنامه ام بدون جلده
لخت
مثل خودم
!
اوه من چی دارم میگم
یادم نمیاد
...!