تنها چیزی که می بینم یه استاد چاق و سفیده که با لهجه ی خوب داره کلمه هارا پشت سر هم می خونه!
من با چشمام که گاهی اونو تار و گاهی شفاف می بینم ، با حالتی از کرخی که بعد از یه سر درد وحشتناک به ادم دست می ده به برگهای یک دست زرد پاییزی و به سوزی که بیرون از این اتاق گرم می وزه فکر می کنم.
من با این چشمهای دردناک و قرمز به رسالت تو و پاییز فکر می کنم!
پی نوشت: ندارد!
صلام!
خـــوبه دیگه....!؟!!
یعنی چی اونوقت؟
۲باره صلام.!
یعنی اینکه خوب کاری می کنی از این فکر ها میکنی و حواستون هم به درس نیست؟!
هم زمان به ۲چیز فکر کردن هم سخته ها...!
بابای
حالا خوبه که استاده لهجش خوب بوده!!
سعی کن همیشه به چیزای خوب فکر کنی!؛)
ای بابا کامنتم پرید که...
خیلی ضدحال بود
دست گذاشتی رو دلم ...
سال اول بود ...
دانشگاه ...
کلاس زبان ...
بعد از ظهر ...
دچار همین حالت شدم ...
بعدش فهمیدم میگرنه ...
خوب برو چشم پزشک!
رسالت تو و پاییز...
ولی چرا با چشمهای دردناک و قرمز؟
اااااااااااااااااااااااااااااااااا
که چی بشه؟
خسته ام...
چرا نظرم نیست؟:(
چرا پیشم نمیای؟
چرا دوستم نداری؟
چرا پی نوشت نداره؟
چراااااااا؟ چرا من اینقدر نق میزنم؟؟؟!
میدونی چه لذتی داره دیر به دیر اومدن و زیاد به زیاد پر شدن ؟؟؟
رسالت؟!
...
آیا برای اومدن ما هم رسالتی در کار بوده؟!...
Paayiz chi?...
Jedi nagirim payiz ro….
Barg haro…
Cheshmamoon ro….
Hame ye rooz mioftim…
Dir ya zood dare…sookhto sooz…nadare
سلام...خانوم خانوما...قربون اون چشمای قرمزت برم(یه زبون)
ببخشید من یه کم آی کیو هستم...
قبل از رسالت هم پیاده شدم...(امیدوارم جکش رو شنیده باشی)
در هر صورت...یه دونه آپیدم...میای پیشم؟؟؟؟
و تو رفتی و هنوز سال هاست
که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم ... .
سلام هاله خانوم
چه قشنگ، یه لحظه خودم رفتم تو اون حس ...
راستی من لینکتو گذاشتمااااااااااااااااااااااااااااااا
به منم سر بزن خیلی خوشحال می شم
همین نقطه
شاد باشی خانوم خانوما
سلام ... ایمان بیاوریم به ... به ... به ...
رسالت؟؟
رسالت ما فقط انسان بودنه!