چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

مچگیری!

 دوشنبه طبق یک سنت دیرینه با رفقا رفته بودیم ناهار بیرون. جای همه خالی . خیلی هوس دیزی کرده بودم. اما همه ی این روز به طرف٫ کشف من یه طرف. تو دفتر رستوران که مثلآ توریستی است و خیلی پذیرای مهمانان خارجی است و تلاش کردن که سنتی باشه و پر از نقاشی است، یه نقاشی توجه منو جلب کرد اما نه به خاطر هنرش بلکه به خاطر هنر بزرگی که نقاش به خرج داده بود! نقاش محترم کفش یک زن مهماندار زمان قدیم(قجری یا صفوی!) را کفش بندی کشیده بود! خودتون عکس هاش را ملاحظه بفرمایید!!!!

                     

 

 

                      

پی نوشت۱: این چند وقته برای اتصال به اینترنت پدر جدم را جلوی چشمام دیدم! روزگار خوبی را با جناب رئیس جمهور داریم!

پی نوشت۲:نمی دونم چرا همش منتظر نطق های جدید ایشون به هستم! خودمونیما اینم یه راه خوبیه برای شهرت!!

بچه ها به دنیا نیایند!!!

 

تو کتاب خونه نشستم و دارم سعی می کنم تمرکز بگیرم. اما اینجا فقط اسمش کتاب خونست. قبلآ اینجا خونه ی یه ربا خوار بوده که موقع انقلاب مردم می ریزن توخونش و می کشنش و دولت بعدآ اموالشو مصادره می کنه.

 این سالن مطالعه را هم زورکی پیدا کردم. که حداقل یکم نزدیک خونمون باشه تا راهم بدند. اخه برای بعضی از سالن مطالعه های خوب باید فقط تو محدوده باشی!

 اما اینجا که طبقه ی بالای خونه را کردن سالن مطالعه و سر و صدای قسمت اداریش مدام تمرکزتو بهم می زنه فقط باعث می شه فکر کنی. بازم فکر کنی به این که چرا یه حکومتی تلاشی برای بهدود وضعیت کتاب خونه ها و کتابخوانی نمی کنه؟!! چرا دولتی باید وزیر ارشادش کاری بکنه که چاپ کتاب بشه هفت خوان رستم و پیدا کردن کتاب خوب بشه یه رویا!!! چرا کسانی سر کار هستن که به خودشون اجازه می دن به جای همه فکر کنند و هفتاد میلیون ادم را بچه ی نابالغ فرض کنند و همه چیز را سانسور کنند؟!!

و حالا مبارزه ی اشکار. دولتی که مستقیمآ و عملآ ابلاغ می کنه که کاربران خوصوصی و اماکن عمومی حق دسترسی به اینترنت پر سرعت را ندارن!‌ و من باید  برای کاری که فقط یک ربع طول می کشه، یک ساعت وقتم را پست کامپیوتر بگذرونم.واقعآ چرا؟؟ فکر می کردم که چه هزینه هایی که مخابرات به خاطر این مسئله باید بپردازه! حالا پول و وقت من به درک!!  واقعآ این همه هزینه های تخریبی را دولتی مردمی برای بهبود چه اوضاعی از جیب مردم می ده؟؟

حالا نمی دونم این بچه هایی را که این دیوانه که سر کاره دعوتشون کرده تا به دنیا بیان قراره از کدوم امکانات مازاد استفاده کنند؟ چرا جوان های زنده را که تو جاده ها و با هواپیما صدتا صدتا می کشین را حفظ نمی کنین؟ چرا اونایی را که به هر عنوانی دارن از دستتون فرار می کنند را نگه نمی دارین؟؟فکر می کنین می تونی اون نسل اینده را بهتر تربیت کنید؟؟مگه کورید و نمی بینید که نسل به نسل بیشتر تو روی شما ایستادن؟؟؟

 فقط می شه خندید . به خدا کار سختی نیست. یه حساب دودوتا چهارتای ساده دست این ویران گرهای مغرض را رو می کنه! ترا خدا بیدار شین. ترا خدا بیدار شین!!!

منتظر هیچ معجزه ای نباش. معجزه درست از خود تو اغاز می شود!

عیدتون مبارک

   عیدتون با یه دنیا زولبیا مبارک!!!!!                                   

رفت! زودتر از اونی که فکرشو می کردیم. رفت پربارتر از اونی که فکرشو بکنی برای بنده های راستین خدا و دست خالی تر از اونی که باید ٬من!

ماه عجیبه راستی. رفت با تمام زولبیا و بامیه هاش. با تمام حلوا ها و افطاری های خونه ی مادربزرگ.مهمونی های افطاریش و دور هم بودن هم تموم شد .از  سحری خوردن و زورکی ادم خوبی بودن  هم دیگه خبری نیست. این امید واطمینان هم به براورده شدن دعا هم رفت.

برش عجیبه هر سال میون زندگی روزمره. یه ماه پر از تفاوت. جدا از حلوا و گلاب و خوشی هاش ، رنگ خدا اون قدر نزدیک می شه که حسرت خوب بودن را می خوری و زورکی هم که شده٫ اداش را در میاری. چه اهل دعا و ثنا باشی و چه نباشی٬ اگه فقط یکم ته دلت صدای اون اذانی را که لحظه ی اول زندگیت تو گوش راستت خوندن مونده باشه، می تونی فکر کنی که دعاهات تو این ماه یه جور دیگه است و فرشته ها یه شکل دیگن.

باید یه کاری بکنم. چندتا در بهشت دیگه  باز باشه و من فقط دمش بایستم و جرات تماشا هم نداشته باشم!

می ترسم می ترسم اخر خط برسه و دفتر من پر باشه از مشق های خط خورده. می دونم که مشروط شدم اما می ترسم مردود بشم!خدایا مگه اینکه تو خودت بخوای.

عیدفطر امسال یه جور دیگس. ته دلم یه قطره اب می چکه و انگار روحمو صدا می کنه انگار من.......!!!!!!!!!!