چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

ترسهای همیشگی

 خونه ی مادربزگ با تمام سایه های مرموزش٬ با ا جیل های عید و نذری پذون اشورا٬ با تمام چای شیرین و نون پنیر صبحانه اش و ابنبات های قایم شده توی صندوق قدیمی که تمام پارچه هاش بوی نفتالین و برگ گردو می ده و با تمام سحری های دسته جمعی اش همیشه دوتا چهره داشته و داره. درست مثل وقتی که کوچیک بودیم هنوز طرف زیرزمین های مرطوبش نمی ریم. پستو های مخوفی که با شلوغی و شیرینی مهمون خونه فراموش می شد. حیاط بزرگی که تا مچ پامون توی برفش فرو می رفت و می دویدیم تا به دونه های انار روی کرسی و گرمای زیرش برسیم. خونه ی مادر بزرگ با تمام کتاب های رنگ و رورفتش باز هم دو تا چهره  داشت. نمی دونستی تفسیرهای مختلف و مثنوی بابا بزرگ را بخونی یا رمان های درجه یک مثل صد سال تنهایی دایی ها و خاله ها  را. کتابهای دکتر شریعتی و جلال ال احمد را ورق بزنی یا با شعر های فروغ سر کنی. خونه ی مادر بزگ همیشه یه علامت سوال بوده و هست. از فامیل های جور واجوری که عید ها دیدنی میان و نمی دونی چطوری بهم ربطشون بدی. و یا علامت سوالی که همیشه با یه پیزن یا پیرمرد که تو اتاق پشتی اخرهای پیریشو با مرگ قسمت می کرد و چشمهای کوچیکمون از پشت دیوار به سایه های مرگ نگاه می کرد و باز به شربت های شیرین مهمون خونه پناه می اووردیم . پدربزرگها و مادربزرگهای ما این طور از پیرتر هاشو نگهداری می کردن اما چه فایده که اخر نصیب مرگ می شدن و باز حلوا پذون و شلوغی سر خاک برای ما کوچیکترا دست کمی از مهمونی عید نداشت. خونه ی مادر بزرگ همیشه بوی ارامش های کاهگلی اش را می دهد و تمام مرگها و غم های دنیا با شیرینی نخوچی های عید توی دهان اب می شود!

       

نظرات 7 + ارسال نظر
نعیم چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:23 ق.ظ

سلام،

خسته نباشین،

خواهرم خیلی خونه های قدیمی توی اصفهان رو دوست داره،

خدا عزیزانتون رو براتون حفظ کنه،

موفق باشین

خاله ریزه چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:27 ب.ظ http://mughashang.persianblog.com

ظاهرن اول شدم....

خاله ریزه چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:30 ب.ظ http://mughashang.persianblog.com

با این پستت من و بردی به اون قدیم ندیم ها.........
هیییییییییییی...کجایی جونی.....از خونه مادر بزرگم خیلی خاطره های شیرین دارم....یادش به خیر...

ستایش چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:58 ب.ظ http://farofu.blogfa.com

خدا همه مامان بزرگ بابا بزرگهای با صفا رو واسه ما نوه های نوستالژیک حفظ کنه.... الهی آمین خدا جونی

سناتور پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:42 ق.ظ http://senatorsaeed.blogfa.com

سلام چه طوری
خدا این بزرگترا رو واسه ما جوونا نگه داره.
خیلی حال کردم وقتی خوندمش یاد شون افتادم عجب...
اگه تونستی یه سر بهم بزن.

قربانت.

**************************سعید***********************

بید قرمز پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:59 ق.ظ http://bideghermez.blogsky.com/

اول اینکه من همه مامان بزرگ ها و بابا بزرگ ها رو با خونه های قدیمی شون دوست دارم.
بعدش ببخشید چند تا نکته رو می خوام بگم:
پزون نه پذون. عاشورا نه آشورا. اینا کلمات درستن.

پرنده تنها پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:58 ق.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

من که مخالفم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد