چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

روزانه

چادگان خوش گذشت. هوا عالی بود. سکوت بود و یه هوای خوب. کم موندم. اشتباه کردم. وقتی برگشتم اصفهان واقعآ پشیمون شدم. دیدم هیچ کار خاصی نداشتم ! خبر تا دلتون بخواد هست. اما کی حالشو داره بگه یا بشنوه!

خبر خوب اینه که هوا حسابی عوض شده. بیرون باد میاد و افتاب ملایم می تابه. سایه ها بلند می شه و کش می اد تا به پاییز برسه. و فصل زندگی اغاز می شه.

نظرات 10 + ارسال نظر
شهرام جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:55 ق.ظ http://werwer.blogsky.com

اما تا دلت بخواد اینجا گرمه ..
جهنم زیاد بد نمیگذره ......یه خورده عادت کردم به گرماش...
فک کنم هر چی تو کله ام بوده بخار شده رفته اسمون ..
ممکنه اونجا بباره !!!

امیر جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:53 ب.ظ http://www.xload.blogsky.com

سلام هاله جان.
امیدوارم که همیشه خوش خبر باشی. من دوستای قدیمیمو فراموش نکردم.
امیدوارم شاد و موفق باشی.

نعیم شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:40 ق.ظ

سلام،
منم چند روزی رفتم ولایت خودم،
همون شب اول کامپیوترم خراب شد و کلی حال منو گرفت،
هوا به شدت گرم بود،
یه برنامه پیاده روی هم با مادرم گذاشتم،
موفق باشین

پیاده روی خوش گذشت؟ خداییش هوا خیلی خوب شده ها! جون می ده برا پیادخ روی

دانیال شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:09 ق.ظ http://supernove.persianblog.com

سلام صبح بخیر خانومی
جامون خالی شما که نمیگی باید خودمون به فکر خودمون باشیم...انشاء ال... همیشه به سفر
گفتی کلی خبر که تو خماریش بمونیم این خیال باطل و بیرون کن ما میکشیم بیرون اصلا خودت و ناراحت نکن...
ممنون که نگاهی هم به کلبه بی نور من میکنید
یه سعوال من و هنوز جواب ندادی بگی کتاب اوشو را براتون میفرستم
موفق باشی

نعیم شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:05 ب.ظ

شاید یه جورایی باعث تعجب باشه ولی من اصلا نمیدونم چادگان کجا هست!وقتی به اسمش نگاه میکنم احساس میکنم یه دشت سبز با چمنهای کوتاهه!

دهکده تفریحی چادگان یه مجموعه ییلاقی است پشت سد زاینده رود . یه ۲ ساعتی با اصفهان فاصله داره. این قدر ویلا سازی شده که از دشت خبری نیست.
هیچ چیز به اندازه شنا اون جا حال نمی ده!

افشین شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:40 ب.ظ http://o0oafshin.blogsky.com

ولی اینجا نه ساییه ای بلند شده و نه کسی منتظر پاییز ...

نعیم شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:54 ب.ظ

والا جریان پیاده روی ما از این قرار بود:
با مادرم رفتم دندون پزشکی،ولی برق قطع شد!بعدش با مادرم رفتیم بازار،البته از اون بازارای قدیمی که در مرکز شهره،وقتی کوچولو بودم زیاد میرفتیم،حسابی دلم وا شد،مخصوصآ اینکه دوتا شلوار و چندتا پیراهنم با حساب مادرم خریدم،البته همونجور که گفتم قصدمون پیاده روی نبود ولی پیش اومد،هوا به شدت گرم بود اونجا،اینجور که هواشناسی گفته گویا از فردا خنک میشه،در مورد توضیحاتتون در مورد چادگان ممنونم،موفق باشین

نعیم یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:05 ب.ظ

والا وقتی پاییز میشه من یه حس خاصی پیدا میکنم،یه جورایی دلم میگیره که البته بیشترش به خاطر شروع درس و مشقه

شیوا یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:53 ب.ظ

انجا هم هوا خیلی خوبه هاله جون البته زیر کولر .... دلت بسوزه من چند روز دیگه میرم عروسییییییییییییییییییییییییییییییی.............منتظرم بمون برمیگردم...حتما

فا نوس به دست دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:01 ق.ظ http://www.taranomehozn.blogfa.com

سلام ه یه ادم خیلی خیلی معمولی
خوب می نویسی
منتظر یاداشت های بیشتری هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد