چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

خونه مادر بزرگه الان چه خبره؟

میرم دمه خیابون چنتا پفک بخرم،اخه شاید امروز مهمون خونه مادر بزرگه باشم اما دیدم که هاپو کومار اومد دمه مغازه و چنتا کمپوت اناناس خرید . پرسیدم چی شده که گفت:هی هی هی داده هی،هی اده هی،هی! مادربزگه رگ قلبش گرفته و بردیمش پیش دکتر ارنست. گفتم: چرا ؟ کی؟ الان چطوره؟ کدوم بیمارستان؟  گفت: این مدته فشار روی مادربزرگه خیلی شدید بوده! اول که گفتند خونشون تو طرحه و باید تخلیه کنید. اما بعدش یه برج ساز اومد و قول داد کمکمون می کنه اما باید باغ ذرت را بفروشیم که برج بشه. هنوز نفروخته بودیم که میراث فرهنگی اومد و گفت خونه و باغ را نباید دست بذارین. خلاصه ماجرا داشت تموم می شد که قوقولی خان را گرفتند برای چک برگشتی.نبات هم که شبا بدون باباش خوابش نمی برد. مادربزگ با هزار خواهش و تمنا بنز مخمل را گرو گذاشت و قوقولی خان را اورد بیرون! یه نفسی تازه کردیم که نوک طلا به خاطره کنکور و قبول نشدن تو دانشگاه سراسری افسردگی گرفت و دستمون بند اون شد. 

گفتم: مادربزگ برا همین قلبش گرفت؟ گفت: هی هی هی،داده هی هی داده هی،هی! نه. بعد از دوا درمون نوک طلا یه شب نوک سیا نیومد خونه . بعد از چند روز معلوم شد جزء دانشجوهای شورشی گرفتنش. رفتیم سراغ اقا غلام (پسر همسایه که بچه مثبت بود) گفتیم تو بسیجه و می تونه کمکمون کنه. اما هی هی هی که ای کاش نمی رفتیم. گفت برین بیرون تا خودتون را معرفی نکردم! بد از دو سه هفته نوک سیا را اوردیم بیرون.

گفتم خوب پس چرا قلب مادربزرگه گرفته؟ گفت: دیگه طاقت نیاوورد وقتی شنید مخمل در اکس پارتی خودشو گشته!!!!!

وقتی داشت دور می شد پفکا را پس دادم و اومدم خونه. تلویزیون را روشن کردم شاید دختر مهربون  وممول مهمونم کنن و یا نیک و نیکو و....  اما فقط جنگ ستارگان پخش میشد!

چقدر قدیما خوشبخت بودیم.!

نظرات 11 + ارسال نظر
دانیال جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:11 ق.ظ http://supernove.persianblog.com

سلام هاله خانوم...خوبی
آپ میکنی خبر نمیدی...حال کردم با داستان جالبتون...آخرش را گل گفتی همه دور هم بودن الآن چی هر کی توی اتاق خودش با اومدن کامپیوتر بجای اینکه سر بچه ها بیشتر گرم بشه همش میگن حوصلمون سر رفته تفریح و بازی های قدیمی از بین رفته...روده درازی بسه

به روزم خوشحال میشم سر بزنی
موفق باشی

نعیم جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:12 ب.ظ

سلام،آره یادش بخیر

افشین شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:37 ق.ظ http://o0oafshin.blogsky.com

چون ما رژیم اشغالگر رو به رسمیت نمی شناسیم ...پس جلوش بازی نمی کنیم !

...
راستی
خوشبختی دیروز و امروز نداره !

جودی آبوت شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:55 ب.ظ http://judy-abbott.blogsky.com

اولشو خوندم دستم خورد بسته شد الان میرم میارمش و تا آخرش می خونم مرا ببخش برای اخرین بار

نعیم شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:53 ب.ظ

همیشه بهترین زمان برای گرفتن ماهی زمانیه که آب گل آلوده،بگذریم،خونه مادر بزرگه رو خیلی دوست داشتم،مخصوصا وقتی میگفت مخمل چیه ننه قربان.

نعیم یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:01 ب.ظ

سلام،والا الان که اومدم ببینم وبلاگتون رو بروز کردین یا نه، این جمله که،چقدر قدیما خوشبخت بودیم،نظرم رو خیلی به خودش جلب کرد،در این مورد باهاتون موافق نیستم،البته احتمال اینکه خوب به مفهوم این مطلب پی نبرده باشم هستاااااااااااااااا،موفق باشین و خدانگهدار

مگه غیر از اینه که بزرگ شدیم و تو خونه مادربزرگه راهمون نمی دن! مگه نه این که ارامش دیگه معنا نمی شه! مگه نه این که به ادمی که قبلآ می گفتن خوشبخت امروز می گن گدا!
ما خوشبختر بودیم و یا بچه های امروز؟!!

شیرین یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:40 ب.ظ http://talaelo.persianblog.com

سلام قشنگ بود ... چند روز که دلم ممل می خواد ):

نعیم یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:25 ب.ظ

سلام،
والا اینو از این جهت گفتم که اون زمانا که راهم میدادن به خونه مادر بزرگه،در حال جنگ بودیم،
قحطی بیداد میکرد،
هنوزم صفهایی که برای روغن نباتی و صابون و... که جیره بندی شده بود یادمه،
هنوز اون مغازه های خالی رو یادمه،
هنوزم شعارا یادمه،
هنوزم در رفتار خودم و بقیه همنسلام آثاری رو میبینم که قطعا یادگار اون زمانه،مطمئنا همه این آثارم مثبت نبوده
،اگه منظور از خوشبختی حس و حال خاص دوران کودکیه که اونو همه دارن حتی اگه ۱۰۰ هزار سال دیگه بگذره،
همه اون دورانی که اجازه دارن برن خونه مادر بزرگه رو میگذرونن،
کلا چه بچه های دیروز چه بچه های امروز جامعه ما با این وضع فعلی هیچکدوم هیچ محلی از اعراب ندارن،
البته استثنا هم همیشه وجود داره،
ولی کلا فکر میکنم هر کس در جامعه ما دیر تر به دنیا بیاد پیش آگهی بهتری در انتظارشه،کم کمش اینه که کمتر دچار تناقض میشه،موفق باشین.

من اینا که می گی را یادم نیست(: اخه اون زمان بچه تر از اونی بودم که اینا را بفهمم!

behshad ( booter ) yahoo 7.5 دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:35 ق.ظ http://www.booter-rasht.blogsky.com


salam dost aziz va Gol khobi wblaget ghashang bood va jaleb tonesty be man sar bezan va az barname haye yaho 7 final be khosos Boot DC Buzz Estefadeh kon va be dostanet moarefy kon montazeret hastam khosh hal shodam
behshad
bye

ساحر دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:57 ب.ظ http://X-WOLF.BLIGSKY.COM

سلام دوست عزیز
نشانه های خیانت مردان هم تو پست امروز نوشتم
در مورد لو رفتن مردان باید عرض کنم هیچ وقت خورشید پشت ابر نمی مونه
بازم سراغ ما بیا

روز خوش mr.wolf

لیلا شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:49 ق.ظ http://leilavaali.blogsky.com

سلام . خیلی جالب بود . واقعا تو بچگی چقدر خوشبخت بودیم . آخه اونموقع به سختی ها اصلا فکر نمی کردیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد