چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

تولدانه!

تولدم مبارک!
نظرات 11 + ارسال نظر
مازیار دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:07 ب.ظ http://future2010.blogsky.com

سلام ...
بلاگی خوب با مطالب جالبی دارید
بهتون تبریک میگم
به کلبه آبی من تشریف بیارید خوشحال می شم
موفق باشی
منتظر شما هستم

بسوی آینده <--> www.fu20.com

لطفاً فقط کاری که به تو می گویم انجام نده؛ کاری که ضروری است انجام بده <--> http://f2.persianblog.com

عالیجناب مرتیکه ی جهنمی Sir. Mohsen Hellish دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:39 ب.ظ http://mosix.blogsky.com

تولدتون رو تبریک می گم... از نوع گرم جهنمی... به گرمی سرب مذاب... باور کن این تبریک خیلی گرمه... گول سردی نفسم رو نخور... یه سال دیگه هم رفت... به قول اون مرحوم : هر سال می گیم دریغ از پارسال... کاش برای شما اینطور نباشه... من از همه ی دوستان و آشنایان خواهش می کنم بیستم مرداد به جای تبریک بهم تسلیت بگن... چون همین تاریخ تولدم هم مثل بقیه ی چیزای زندگیم ملعون و مخدوش و تقلبی و مجهوله...

ژنرال محسن هلیش

نعیم سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:00 ق.ظ

سلام،تولدتون مبارک،ایشاا... هزاران سال با خوبی و خوشی زندگی کنین

دانیال سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:34 ق.ظ http://supernove.persianblog.com

سلام هاله جان
خوبی؟
تولدتون را بهتون تبریک میگم...راستی من هم عموم اصفهان است توی چهار باغ- هنرکده البرز-پورجوان

افشین سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:45 ق.ظ http://o0oafshin.blogsky.com

تولدتون مبارک !

عالیجناب مرتیکه ی جهنمی Sir. Mohsen Hellish سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:08 ب.ظ http://mosix.blogsky.com

السلام...
متلک میندازی... به سبک قدیمیا!!! من از این که از کلماتی که قبلا زشت بودن استفاده می کنم قاطعانه دفاع می کنم... من که حرف زشت می زنم و اعضای نا مانوس بدن رو نام می برم باید خجالت بکشم ولی کسی که خیلی متین و با وقاره و همچین بگی نگی با کلاسه ولی همه ی عمرشو به هرزگی از نوع های کلاس و مردن و مودبانه با استفاده از ابزارهای روز و بهداشتی در کنار دوستان و آشنایان می گذرونه نباید از اینکه شعورش در حد سگای ولگرده خجالت بکشه؟ آره... اون نباید خجالت بکشه... اون یه ماله داره که می تونه هر کثافت کاری رو ماله کشی و ماست مالی کنه... من همینم که هستم... ته ته ته بی ادبیم همینه... ته ته ته رذیلتم همینه... از آن نترس که های و هوی دارد... از آن بترس که سر به زیر دارد...

آن نترس که های و هوی دارد... از آن بترس که سر به توی داره دارد

عالیجناب مرتیکه ی جهنمی Sir. Mohsen Hellish سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:17 ب.ظ http://mosix.blogsky.com

اوه یادم رفت بگم...
نه !!! اشتباه گفتی... قدیما ۱۸ سال خیلی بیشتر از الان بود... هرکی ۱۸ سالش می شد می رفت سربازی... ۲۰ سالگی می اومد زن می گرفت ۲۲ سالگی ۲ تا بچه هم داشت...

قدیما پدر مادرا خیال می کردن یه ۱۸ ساله دیگه بزرگ شده... یعنی اگه پسره وقت زنشه... اگه دختره نزدیکه که ترشیده بشه... الان پدر و مادرا خیال می کنن یه ۱۸ ساله باید مثل جغد شب تا صبح بیدار باشه که دانشگاه قبول بشه... بعدم ۴ سال از عمرشو اون تو با کثافت کاری و دانش اندوزی!!! بگذرونه... بعد بیاد یه جا استخدام بشه با برجی ۴۰۰ - ۵۰۰ تومن نصفشو بده کرایه خونه و قسط ماشین کم کم شاید زنم بگیره... شایدم ادامه ی تحصیل و چند سال دیگه بیکاری نسبی...

شیرین سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:32 ب.ظ http://talaelo.persianblog.com

سلام هاله !!! حالت چطوره ؟ ... تولدت مبارک ... البته با یه روز تاخیر ... smsمنو گرفتی ؟ ... شک کردم که آیا به دستت رسیده یا نه ... به هر حال امیدوارم یک سال دیگه رو با خوبی خوشی ... احتمالا متفاوت ... پر از موفقیت ... شروع کنی ... بوی بوی

نعیم سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:58 ب.ظ http://nmnw.blogfa.com

سلام،خسته نباشین،زود تند سرعغ اعتراف کنین هدیه تولد چیا گرفتین؟زنده باد

اره امسال نمی دونم چرا کم کم دارم خیلی کادو می گیرم! اخه تولدم با فارق التحصیلی یکی شده!

عالیجناب مرتیکه ی جهنمی Sir. Mohsen Hellish سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:29 ب.ظ http://mosix.blogsky.com

من بهم برخورده؟ شاید ... ولی اگر این طور هست من خودم هم خبر نداشتم... اما در مورد مطالب فوق... عارضم که بنده در معرفی خودم در گوشه و کنارای وبلاگم گفته بودم که میلیتاریست هستم... یک نظامی گرا... من متاسفانه و در مواردی خوشبختانه همیشه همینطور ... چی بگم... همینطور خشن و شاید هم عصبانی صحبت می کنم... نه خیر... بد خلقی من مادرزادی نیست... کاملا اکتسابیه... من به مرور زمان این طور شدم... من به شدت مخالف سانسور هستم... می تونید توی وبلاگم ببینید که حتی به فحش هایی که بهم دادن هم اجازه ی بروز و ظهور در قسمت نطرات و جوابیه ها دادم... و اما شما... اگر قراره به خاطر این که ممکنه به کسی مثل من بر بخوره یا نخوره حرفاتون رو سانسور کنید همون بهتر که اصلا صحبت نکنید ( شرمنده یه کم خشن شد ولی باطن جملات خیلی دوستانست ) کسی که می خواد رک و راست باشه... حرف سانسور نشده بزنه... باید شرط لازم یعنی جسارت و شرط کافی یعنی شجاعت رو داشته باشه... اما باز هم تاکید می کنم اصلا به من بر نخورد... شاید و البته به احتمال زیاد لحن من باعث سوء تفاهم شده... دوست دارم این سوء تفاهم با همین کامنت حل بشه و کسی از این که چند جمله با من مکاتبه کرده هرگز ناراحت نشه...

نعیم چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:03 ق.ظ

سلام،من آخرش متوجه نشدم از اینکه درستون تموم شده خوشحالین یا ناراحت؟خداجون میشه منم درسم تموم شه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد