چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

امروز ،خنده ،سکوت و دیگز هیچ....

نمی دو نم از کجا شروع کنم . نظر تو چیه شیوا؟ همش از یادم رفت و همش یک ربع ساعت نیست که اومدم خونه اما نمی دونم چرا یادم رفته.آهان یکمیش یادم اومد.

که من چرند حرف میزنم شیوا خوانوم . که گذره زمان چرنده،  می دونم شوخی می کنی! اما واقعآ من اگه چرند می گم بهم بگو می دونی که ناراحت نمی شم در عوض آبروم نمیره ، آدم از دوستش بشنوه بهتره تا دیگران تو دلشون بخندن. خوب شیوا جون به لقب « کمدی» هم نایل گشتیم. نظرت چیه؟  خداجون چقدر خندیدیم. نمی خوام سبک سر واحمق به نظر برسم، اما شاید بشه گفت ایجا تنها جاییه که راحت می خندم حالا هرچند بچگانه باشه!


 همیشه نوشتن برای من از گفتن راحتتره . یادم باشه تو دفتر نظراتش بنویسم. چیزی که من میگفتم شاید درست نبود اما یاد اون حرف خودتون افتادم که می گفتید اگه غمگین باشی یا شاد همون طوری عکس می گیری یا هر حس دیگه ؛ من میگم همون طوری که از چشمهای آدما می شه حسشونو خوند،  از عکسهاشون هم میشه. اما من توی تمام عکس های امروزه شما یه عالمه تنهایی دیدم. اون پری که روی شوره زار غلط میزد ، یا اون نخ هایی که توی پرواز به آسمون بدجوری لابه لای شاخه ها گیر کرده بودن. اگه قرار باشه برای اون عکسی که شیوا دوست داشت من اسم بذارم می ذاشتم«ابتدای تنهایی» ،  اون اتاقک خالی وسط برفا و این که ابتدای کوه بود.    انگار نگهبان آدمهای که به سکوت کوه پناهنده می شن یه کیوسک خالیه. ماهیت تنهایی فقط تنهاییه ؛ اون یخهایی که داشت توی آفتاب آب می شدن و بعد تبخیر هم حرفی از رفتن داشت. اون زنی که داشت تاب هول میداد ، چیزی که اون عکس به من میگفت فقط گذره زمان بود و بس. ( اینجاست که شیوا بزنه تو سرم!!!) مهم نیست الان کی تاب را هول می داد،  مهم اینه که شاید فردا اون نباشه اما تاب بازم هول می خوره!


اینا مال دیشب ساعت یازده بود اما خط شلوغ بود و منم حوصله نداشتم وخیلی خسته بودم.

نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:47 ق.ظ http://alirad206.blogfa.com

سلام عسل وبلاگت عالیه به من هم سری بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد