داشتیم زندگی نکبتی مان را می کردیم. زیرزمینی موسیقی می ساختند ٬ زیرزمینی هم گوش می دادیم ٬ زیر زمینی می خندیدیم ٬ زیر زمینی فکر می کردیم ٬ زیرزمینی حرف میزدیم٬ زیر زمینی کتاب می خواندیم ٬ زیرزمینی فیلم می دیدیم ٬ زیر زمینی خدا را عاشق بودیم ٬ زیرزمینی زندگی ادم وار خودمان راداشتیم....
خدایا این چه جهنی بود ٬ این چه کابوسی بود که بیداری ندارد ؟خدایا این کدام دمل چرکی بود که نیشتر خورد و خونابه اش تمامی ندارد؟ این چه عزایی بود که چهلم ندارد؟ این چه رنج و ظلمی ست که مرگ ندارد؟
پی نوشت: ایا برای فردا خورشیدی هست؟
,,حضرت باباجی در هند متولد شده و به اذن خداوند تا امرز راه مستقیم را( تسلیم در برابر خدای حقیقی را) به جویندکان تعلیم می دهد. ما به حکم وظیفه بخشهایی از هشدارهای او را منتشر می کنیم,,
.<<........چرا من چنین می گویم؟چون واپسین روزها است. پس از چهاردهمیند >>دالایلاما <<وجود نخواهد داشت دالایلامای دیگری.....{ بارها سوال کرده اند از من} چه موقع تبت آزاد خواهد شد ؟او آخرین دالایلاما خواهد بود بعد از او من بر نخواهم گزید دالایلای دیگری چون همه جهان به دو بخش (به دو گروه بزرگ از نظر ایدئولوژی) تقسیم خواهد شد .( خدا پرست و کافر)....... چون صاحب درو (صاخب جمع آوری نتایج اعمال جهانیان در زمین) هست منتظر آمدن به این جهان .....صاحب جهان خیلی زود می آید......من(باباجی)به یگانگی عشق خداایمان دارم.چه کسی است خالق این کائنات؟من مزین شده ام به رنگ خداوند. من ایمان دارم به همه رسولان .من خدا را ندیده ام اما دیده ام درخشش روح الامین را.درخشش رافائیل و درخشش میکائیل و پیغمبر را. خداوند سخن می گوید با من با صدای بسیار زیبا و شما نمی توانید آنرا تصور کنید و آن نیست مانند صدای ملائکه؛ آن صدایی بسیار لطیف است.. وجود دارد سه چیز مهم؛ خدای حی هست خدا(ی حقیقی).هر پیامبر راستینی میشناسد عیسی را .هر محبوب خدا میشناسد محمد را.این بسیار مهم است. ....در این دوران جنگی رخ خواهد داد میان مسیحیان و مسلمانان.جنگ جهانی سوم.من ماموریت دارم بیان کنم حقیقت را........ دوستداران کلام باباجی برای مطالعه کامل این نوشته می توانند به وبلاک www.shemirangold.blogsky.com مراجعه کنند.
سلام هاله خوبی؟ اینروزا دیگه هیچکس دل و دماغی نداره، هر کیو می بینم حال خوشی نداره، دلم سخت گرفتس از این خانه مهمان کش روزش پیدا...
اینها همش عوارض پایان آبستنیمونه شاید !!!
واقعا چی کار میشه کرد ؟
هوای حوصلهام ابریست...
...........................
حالا حجم عظیمی از رخوت و بیناموسی در چشمانمان مینگرد و ما را بیگانگان قلمداد میکند... ما گرچه زیرزمینی بلوغ یافتیم اما زیرزمینی نمیمیریم!
چی میشه تو هم یه بار بیای ؟
همه برای فردا منتظر خورشیدیم
اپمدوست داشتی سر بزن
از 4 شهریور خیلی گذشته ها . . . پس چرا اپ نمیکنی ؟!
ممنونم یه خاطر بودنت و خوشحالم که من ها هنوز ماییم
هاله جان پاییز در زیر زمین!
پاییز بدون افتاب حنایی رنگش؟
آشپزا معمولا بهترین غذاها رو برای خودشون می پزن . یه روز که بابا و مامانمون از خواب بیدار شدن دیدند که هیج کاری ندارن انجام بدن . بی کار بیکار . نشستن فکر کردند و به این نتیجه رسیدند که آش بپزن و با خودشون گفتند حالا که میخوا هیم آش بپذیم و از اونجایی که این آش فقط و فقط برای خودمونه چه بهتره که تو موادش زیاده روی کنیم و باید یه وجب روغن هم روش باشه و این شد اون آشی که همه ما از خوردنش رو دل کردیم . البته خودشون هیچ مشکلی با این آش ندارن . این ماییم که با مزاجمون سازگاری نداره .
ولی فعلآ گریبان سر اشپزها را گرفته ٬ بدجوری...
بابای من که هنوز ار بور این آش مسته
مونده تا مستی از سرشون بپره ٬ بدمستی بعدش سخته...
هستیم ...نیستید !
اپم مثل همیشه خوشحال میشم متنامو بخونین
خدایا این چه شوربختی ای بود که گریبانمون رو گرفت!
خوش باور بودیم.
چرا اپ نمی کنی...
قشنگ می دونم چی می گی
منم همون زندگی یواشکی سابقم رو می خوام نه این کابوس
نه اینو که هروز از ترس شنیدن یه خبر بد جرات باز کردن چشمامو نداشته باشم