چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

این همان قصه ی مرگ ارزش ها بود...

داشتیم زندگی نکبتی مان را می کردیم. زیرزمینی موسیقی می ساختند ٬ زیرزمینی هم گوش می دادیم ٬ زیر زمینی می خندیدیم ٬ زیر زمینی فکر می کردیم ٬ زیرزمینی حرف میزدیم٬ زیر زمینی کتاب می خواندیم ٬ زیرزمینی فیلم می دیدیم  ٬ زیر زمینی خدا را عاشق بودیم ٬ زیرزمینی زندگی ادم وار خودمان راداشتیم....

خدایا این چه جهنی بود  ٬ این چه کابوسی بود که بیداری ندارد ؟خدایا این کدام دمل چرکی بود که نیشتر خورد و خونابه اش تمامی ندارد؟ این چه عزایی بود که چهلم ندارد؟ این چه رنج و ظلمی ست که مرگ ندارد؟ 

پی نوشت: ایا برای فردا خورشیدی هست؟  

نظرات 18 + ارسال نظر
m پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:08 ق.ظ http://shemirangold.blogsky.com

,,حضرت باباجی در هند متولد شده و به اذن خداوند تا امرز راه مستقیم را( تسلیم در برابر خدای حقیقی را) به جویندکان تعلیم می دهد. ما به حکم وظیفه بخشهایی از هشدارهای او را منتشر می کنیم,,
.<<........چرا من چنین می گویم؟چون واپسین روزها است. پس از چهاردهمیند >>دالایلاما <<وجود نخواهد داشت دالایلامای دیگری.....{ بارها سوال کرده اند از من} چه موقع تبت آزاد خواهد شد ؟او آخرین دالایلاما خواهد بود بعد از او من بر نخواهم گزید دالایلای دیگری چون همه جهان به دو بخش (به دو گروه بزرگ از نظر ایدئولوژی) تقسیم خواهد شد .( خدا پرست و کافر)....... چون صاحب درو (صاخب جمع آوری نتایج اعمال جهانیان در زمین) هست منتظر آمدن به این جهان .....صاحب جهان خیلی زود می آید......من(باباجی)به یگانگی عشق خداایمان دارم.چه کسی است خالق این کائنات؟من مزین شده ام به رنگ خداوند. من ایمان دارم به همه رسولان .من خدا را ندیده ام اما دیده ام درخشش روح الامین را.درخشش رافائیل و درخشش میکائیل و پیغمبر را. خداوند سخن می گوید با من با صدای بسیار زیبا و شما نمی توانید آنرا تصور کنید و آن نیست مانند صدای ملائکه؛ آن صدایی بسیار لطیف است.. وجود دارد سه چیز مهم؛ خدای حی هست خدا(ی حقیقی).هر پیامبر راستینی میشناسد عیسی را .هر محبوب خدا میشناسد محمد را.این بسیار مهم است. ....در این دوران جنگی رخ خواهد داد میان مسیحیان و مسلمانان.جنگ جهانی سوم.من ماموریت دارم بیان کنم حقیقت را........ دوستداران کلام باباجی برای مطالعه کامل این نوشته می توانند به وبلاک www.shemirangold.blogsky.com مراجعه کنند.

علیرضا پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:57 ق.ظ http://4biddenart.blogspot.com

سلام هاله خوبی؟ اینروزا دیگه هیچکس دل و دماغی نداره، هر کیو می بینم حال خوشی نداره، دلم سخت گرفتس از این خانه مهمان کش روزش پیدا...

لولی پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:08 ب.ظ http://alaghbandan.blogspot.com/

اینها همش عوارض پایان آبستنیمونه شاید !!!

پگاه پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:14 ب.ظ http://gilbarg72.blogfa.com

واقعا چی کار میشه کرد ؟

خاله ریزه یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:32 ب.ظ http://mughashang.persianblog.ir

هوای حوصله‌ام ابری‌ست...
...........................

سما دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:25 ب.ظ http://leosama.blogsky.com

حالا حجم عظیمی از رخوت و بی‌ناموسی در چشمانمان می‌نگرد و ما را بیگانگان قلمداد می‌کند... ما گرچه زیرزمینی بلوغ یافتیم اما زیرزمینی نمی‌میریم!

پگاه سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:16 ب.ظ http://golbarg72.blogfa.com


چی میشه تو هم یه بار بیای ؟

ماه چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:37 ب.ظ http://www.mahshadsadrameli.blogfa.com

همه برای فردا منتظر خورشیدیم

اپمدوست داشتی سر بزن

پگاه چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:20 ب.ظ http://golbarg72.blogfa.com

از 4 شهریور خیلی گذشته ها . . . پس چرا اپ نمیکنی ؟!

لنگه کفش پاره پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:04 ق.ظ

ممنونم یه خاطر بودنت و خوشحالم که من ها هنوز ماییم

logs پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:09 ب.ظ

هاله جان پاییز در زیر زمین!

پاییز بدون افتاب حنایی رنگش؟

تلنگر شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:44 ب.ظ

آشپزا معمولا بهترین غذاها رو برای خودشون می پزن . یه روز که بابا و مامانمون از خواب بیدار شدن دیدند که هیج کاری ندارن انجام بدن . بی کار بیکار . نشستن فکر کردند و به این نتیجه رسیدند که آش بپزن و با خودشون گفتند حالا که میخوا هیم آش بپذیم و از اونجایی که این آش فقط و فقط برای خودمونه چه بهتره که تو موادش زیاده روی کنیم و باید یه وجب روغن هم روش باشه و این شد اون آشی که همه ما از خوردنش رو دل کردیم . البته خودشون هیچ مشکلی با این آش ندارن . این ماییم که با مزاجمون سازگاری نداره .

ولی فعلآ گریبان سر اشپزها را گرفته ٬ بدجوری...

تلنگر چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:46 ب.ظ

بابای من که هنوز ار بور این آش مسته

مونده تا مستی از سرشون بپره ٬ بدمستی بعدش سخته...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:42 ق.ظ http://alaghbandan.blogspot.com/

هستیم ...نیستید !

ماه پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:19 ب.ظ http://www.mahshadsadrameli.blogfa.com

اپم مثل همیشه خوشحال میشم متنامو بخونین

نعیم دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:51 ب.ظ

خدایا این چه شوربختی ای بود که گریبانمون رو گرفت!

خوش باور بودیم.

ماه جمعه 27 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:38 ب.ظ http://www.mahshadsadrameli.blogfa.com

چرا اپ نمی کنی...

آلبالو دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:07 ب.ظ http://albalooo.blogsky.com

قشنگ می دونم چی می گی
منم همون زندگی یواشکی سابقم رو می خوام نه این کابوس

نه اینو که هروز از ترس شنیدن یه خبر بد جرات باز کردن چشمامو نداشته باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد