من دارم از جهنم دره برمی گردم!!!!!! می دونی کجاست؟
موسیقی متن:
خون
اشک
ذجه
استفراغ
ایشاا.. اگه خدا بخواد مرگ!
پی نوشت۱:بدتر از اونی که حتی فکرشو بکنی، عشق من!!!
پی نوشت۲:تو عمرم تا این حد .....
پی نوشت۳:نفرت می دونی چیه؟از همون هایی که دلت می خواد به خاطرش ادم بکشی؟
پی نوشت ۴:اینقدر فکرم خسته است که بدنم هم درد می کنه!
پی نوشت۵:انگار خوابم!!!
(شاید حذف شد!)
عکس نوجوانی منسوب به رسول خدا (ص) از کجا آمده است؟ سری به این وبلاگ بزنید...
سلام
خوبه که خواب بودی والا الان نمیتونستی این نوشته رو با این توصیفاتی که گفتی آپ کنی.
اوه اوه ... امروز پس چقدر قاطی بودی . گفتیا ولی من خیلی متوجه نشدم ! ... مرسی که مراعات حال منو کردی
راستش می خواستم بگم برا رفع این حالت ناخوشایند یه سطل آشغالی پیدا کن و خودتو خلاص کن ولی الان می خوام بگم که استراحت از همه چیز بهتره اونم بعد از سفر جانفرسا به جهنم دره ! یه جایی تو شماله ها !!!
چرااااااا؟ رفتی مسافرت باید شاد شی و سر حال چرا خسته شدی پس؟:(
سلام
چی شده ؟؟؟
مواظب خودتون باشید .
به سلامتی اینجا کدوم قبرستونی بوده که شما تشریف بردی؟....
تو یه موقع بلا ملا سرت نیاد اینقده به خودت خوش می گذرونی؟
نفرت می دونم چیه.... دقیقا می دونم چیه... امکاناتش رو نداشتم.. وگرنه ... اوهوم.. توانایی کشتن رو داشتم....
امسال باید فوق قبول بشی.. تو از امروز تنها کنکوری فوق منی..! امارت رو دارمها
به خدا من قابلیت های خوش گذروندن را دارم اما سرنوشت بد چیزیه!!!!
در مورد کنکور هم که ما چشم امیدمون به دعای خیر دوستانه!!:دی
:دی
سلام،
خسته نباشین،
رسیدن بخیر،
این مدتی که نبودین جاتون حسابی خالی بود،
به جایی که دوست دارین سفر کنین،
موفق باشین
سلام
نمی دونم چرا این دو روزه وبلاگت باز نمی شه؟ !!!
سالی که نکوست از بهارش پیداست! شوخی کردم. چی شدی تو؟ خوب چرا نمی کشیش خیالتو راحت کنی؟!
oh0om...
بابا بی خیال ..سخت نگیر
موسیقی متنش منو یاد فیلمای مسعود کیمیایی انداخت ... دوباره که خوندمش ... در ضمن ذجه رو هم غلط نوشتی ! ( عینک دودی )
به سیزده هم نرسیدیم که آدم فکر کنه این یه جور دروغ سیزده ست!!
راستی چرا؟؟
سلام ببخشید یه جایی نوشته بودین نفرت از همون هاییه که دلت میخواد بخاطرش آدم بکشی ولی من دیروز یه کتابی رو از یه نویسنده گم نام داشتم میخوندم که به زبان اصلی بود اون تو داشت میگفت نفرت همون عشقه و من هم حرفش رو قبول دارم حالا بعد ها شاید یک پست در موردش نوشتم!
سلام
ممنون از حضورتون
.
قهرمان داستان طاعون ؛ آلبر کامو ؛ یه جای کتاب یه جمله در مورد مرگ میگه که من خیلی دوسش دارم :
.
من از مرگ نمی هراسم . مرگ برای آدمی مثل من تنها حادثه ای است که به من حق میدهد!!!
.
بهتون قول میدم که حالا حالاها نمی میرید . چون مرگ وقتی سراغ آدم میاد که آدم انتظارشو نمی کشه ...
ممنون که به وبلاگم سر میزنین،
متاسفانه در ساعاتی از روز وبلاگم اشتباها فیلتر میشه!
حالا تو شروع کن به خوندم... چش سفید جونم.. بعد منتظر امداد غیبی باش.. چشم.. دعاااااااااااا می کنیییییییییییییم!
یه چیز دیگه.. دور و بر هممون ژر از دلایلی که کمک می کنه خوش نگذرونیم که هیچ.. خودمون رو له کنیم!.... هنرمند من و توییم که توی این شرایط هم سعی کنیم لبخند بزنیم.....
مثل من که الان خیلی وقته زور می زنم که بخندم!... و می خندما
کار و زندگی نداری می خوای این رو تایید کنی؟!؟!؟:دی
ای بابا
از من بد تر نیستی که
بدجوری قاطی هستی
تونو خدا منو نزنیا
بی خیال بابا
سلام
اینجا حرف از خودکشیه؟
خود کشی کار آدمای ضعیفه
اونطرفا بیاین
خودکشی؟
نه جونم. من دستم به ادم کشی بیشتره میره تا خودکشی!!!
وای خودتو کنترل کن ببینم
سلام ...
مثینکه این چند وقته که نبودی زیاد بهت خوش نگذشته! چرا اینقدر داغونی؟ :(
می خواستم یه چیزی بگم دیدم شعاره! حذفش کردم!
دستت درد نکنه .
حالا برگشتی این رو میگی!
برو خدا رو شکر کن که نموندی!
صبر داشته باش هاله جووووونم فردا می یام
فردا کی می شه؟