چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

کاش درد دلم ٬ عشق بود!

خواب توی چشمام دست و پا می زنه. سرم درد می کنه و این چشمای قرمز ...

اما خوابم نبرد. اره تو هم شنیدی؟ شنیدی صدای شکستن دل منو؟؟؟ اومدم تا خورده هاشو اینجا بذارم تا زخمیم نکنه!

خدایا یعنی تو هم ممکنه همین طوری جواب خوب بودن هام را بدی؟ نه ! نه ! ممکن نیست!!!

پی نوشت:خوش به حال تمام اونایی که دلشون از عشق می شکنه !

!!!!

دفاع کردن تو از انقلاب ٬ درست مثل توصیف کردن پیردختر باکره ایست از ازدواج!!!

search می کنییییییم!

تا حالا شده یه حقیقت یا یه واقعیت گه بزنه به زندگیت؟ تا حالا شده با یه جستجوی ساده تو اینترنت و باز شدن چند تا صفحه ی معمولی تمام تخیلاتت بهم بریزه؟ تا حالا شده یه رویای شیرین ییییهووو از دست بره؟ تا حالا شده یه حس مالکیت شخصی٬عمومی و فراگیر بشه؟؟؟ تا حالا شده معنی واقعی جمله ی (از هیچی خبر نداری) را لمس کنی؟؟ تا حالا شده؟؟؟؟؟

 پی نوشت۱:دیروز عصر خودمو به قدم زدن در یک عصر زمستاونی تو چهارباغ و خرید کتاب همراه با تنهایی ام مهمان کردم! چیزی که اذیت می کردم سوز زمستونی نبود رویای گمشده ام بود!

پی نوشت ۲:مثل همیشه کیف پولم خالی شد اما حاصلش خیلی شیرین بود.

یه پی نوشت بی نوشته!

 پی نوشت: با حسرت زل زدم به اسم تو!

 

پدر یا بابا؟ مسئله این است!

* بابای من درست مثل منصور خان باغ مظفره! حافظه ی کوتاه مدتش برای گوش دادن به حرفهایی که نمی خواد از بین رفته. مثلآ :پدر این گلدون را نذار رو میز. :باشه نمی ذارم. اما بعد که میام می بینم که درست روی همون میزه. یا : بابا از این خیابون نرو  ٬ باشه. اما بین چند تا مسیر درست از اون خیابون می ره! تازه اینا خوباش بود!!

*برای جلوگیری کردن از بحث کردن با پدر جان هنگام پیاده روی های عصرانه یه را حل پیدا کردم. من موسیقی گوش می دم و بابا ....  .بیچاره داداشی روسری نداشت که معلوم نشه چیزی تو گوشش است!!

پی نوشت ۱: تو خسته نشی این قدر دلت برای من تنگ می شه!

پی نوشت ۲: ا ینو بخونید