چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

کاغذ شکلات

خیلی جاها هست که پناهگاه ادم اند. مثل همین صفحه ی ابی با اشعه های سرطان زاش. مثل یه تریا با نور کمرنگش. مثل گوشه ی یه پارک با یه درخت سپیدار که کنار صندلی چوبی پارک پذیرای همیشگی تو بوده و هست. یا خیابونی که هر دو طرفش درخت کاج کاشته اند و موقع تنهایی بی دلیل همیشه از اون جا می گذری! یه کارایی اون قدر غیر ارادی انجام می شه که وقتی حالت اومد سرجاش خودت تعجب می کنی. مثل همین الان که من بدون اینکه بفهمم دکمه کامپیوترم را فشار دادم و وقتی صفحه ی پاییزیم جلوم باز شد فهمیدم چقدر این کارم غیر ارادی بوده. اینجا پناهگاه منه. جایی که به قول مهرداد زباله دانی افکار روزانمون می شه . یا وقتی که یه شکلات بزرگ می خورم و وقتی تمام می شه می فهمم کاغذ شکلات تو دستمه! یا تا وقتی که یه عابر مزاحم خلوتم نشه از بودن خودم کنار درختای سپیدار بی اطلاع ام. باید گاهی تمام مسیر را برگردم چون راه امروزم اون خیابون با کاج های کوتاهش نبودنده! تمام این پناهگاه ها هستن تا وقتی که ذهنهای اشفته هستن. تا وقتی منه مثلآ ادمیزاد نمی تونم تصمیم بگیرم و یا خودمو راحت از غم ازاد کنم. چی دارم می گم!! اصلآ مگه می شه از یه ذهن اشفته انتظار داشت که اشفته ننویسه؟!! مگه می شه ازش انتظاری بیشتر از این داشت؟!!!  دکمه ی کامپیوتر را که زدم ٬ بعدش فقط ایستادم و به خودم خندیدم. یاد شکلاتی افتادم که دیشب خوردم!

 

نظرات 13 + ارسال نظر
پرنده تنها سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:16 ب.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

منم یه زمانی از میدون ونک خوشم میومد ...
الان به اون صورت پناهگاهی ندارم ...
ولی هممون پناهنده ایم به این دنیای مجازی ...
کاش هیچوقت اینطوری نمیشد ...
ا ذهن آشفته ... همین یکی دو شب پیش بود گفتم دارم میرم بخوابم اما با ذهنی آشفته ...

ستایش چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:15 ق.ظ http://farofu.blogfa.com

نگران نباش... همه مون مثل همیم! فقط درجه اش فرق میکنه!

نعیم چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:42 ب.ظ http://nmnw.blogfa.com

سلام،

خسته نباشین،

والا تلاشم این بوده که بی نیاز از پناهگاه باشم،

منظورم یه جورایی انسان محوریه،

البته خب گاهی اوقات واقعا آدم دلش میگیره،

ولی من اون موقع فقط به این فکر میکنم که وقت زیادی ندارم،

زندگی در این دنیا خیلی کوتاست،

وقتی برای گرفتن دل وجود نداره،

به نظر من دنیای مجازی(البته هنوز معتقد نیستیم مجازیه)

قطعا جای مناسبی برای پناهنده شدن نیست،

فقط یه جورایی جالبه،

دنیای واقعی خیلی زیباتر قشنگ تر و صفاسیتی تره،

تنهایی شمشیر دولبه ست،

موفق باشین





نعیم چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:43 ب.ظ

راستی داشت یادم میرفت،

از یک و نیم خط پایانی این پستتون خیلی خوشم اومد،

موفق باشین

نعیم چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:44 ب.ظ

ممنون که به وبلاگم اومدین،

اسم اون بازی شاهزاده ایرانیه،

پرینس آف پرشیا،

چیزی که خیلی ازش خوشم اومد (به غیر جلوه های ویژه که

عالی بود) بازی با زمان بود،

کلا از بازیها و فیلمایی که یه جورایی زمان درشون جلو عقب

میره خوشم میاد،

البته بگم حسابی ترسناکه و خیلیم سخته،

من به شما بازی سیمز رو پیشنهاد میکنم،

من خودم بازی نکردمش،

ولی گویا خانوما از این بازی خیلی خوششون میاد،

کلا بازیهای ماجراجویانه معمایی بین خانوما طرفدار زیاد داره،

احتمالا تا پرینس جدید بیاد من بازی ماتریکس رو بخرم و بازی

کنم(پرینس ۲ رو دیشب هر جور بود تموم کردم)،

مطلب بعد اینکه اون نگاه نگران هم مربوط به چند تا مامان بود،

نگاه به شدت آشنایی بود،

دیگه اینکه والا نمیدونم اون شعر مربوط به چه زمانیه و کی

سروده شده ولی امثال این شعر که یه جورایی در زمان رژیم

گذشته سروده شدن و شرایط اون زمان رو مورد انتقاد قرار

میدادن زیاد خوندم و شنیدم و هر بارم یه لبخند خیلی تلخ

زدم و با خودم میگفتم بندگان خدا خبر نداشتن،

موفق باشین

شیوا پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:46 ب.ظ

هاله جونم سلام ...یه جایی خوندم وقتی ایمان داشته باشید که چیزی رو می بینید حتما می بینید ... و پاداش شما از این ایمان همون دیدنه .......... امروز برای آخرین بار معلم ترم ۵ زبانم رو دیدم می دونی که کیو می گم ؟ می گم آخرین بار چون گفت دارم می رم کانادا ... جالبه مگه نه ؟ .. ؟ .. ؟

شوخی میکنییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این همه اینجا موند و گفت اونجا جهنمه حالا داره می ره؟!!! فکر کنم کار درستی کرد!

باران آبی پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:23 ب.ظ http://www.bluerain.blogsky.com

مرسی از اینکه سری بهم زدی.
کارت قشنگ بود...
به دینم بیا تا انعکاسی شوم از تو...

ترانه پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:24 ب.ظ http://to-unja-man-inja.blogsky.com

سلام
مرسی که به من سر زدی...
نوشته هات یه چیزی دارن
نمیدونم یه حس مشترک با من
بازم بیا پیشم ...خوشحال میشم

دوست پاییزی پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:39 ب.ظ http://mehr-64.blogsky.com

سلام
ممنون که بهم سر زدین....بازم بیا اون ورا منم حتما بهت سر میزنم..
موفق باشی

شیوا پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:07 ب.ظ

باید بهش می گفتم منو با خودت ببررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر........من چقدر اشتباه می کنم هاله.........ولی کلی ازم تعریف کرد ذوقمرگ شدم:)

اره. باید باش می رفتی!!!!!! ((:

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:18 ب.ظ http://rue.blogsky.com

سلام
ممنون به وبلاگم اومدی و ممنون از کامنتت
وبلاگ قشنگی داری
بازم به من سر بزن خانومی
شاد باشی

افشین پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:31 ب.ظ http://o0oafshin.blogsky.com

ولی من خیلی وقت می شه که وقتی آشفته می شم ...
جایی رو برای خلوت کردن و فکر کردن پیدا نمی کنم
به نظرت باید چی کار کنم ؟

دیوونه ... ! جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:49 ب.ظ http://www.divoon3h.blogfa.com


baraye kheili ha ! shayad panahgah ! kheili jaha bashe !
panahgahe man ye ja bishtar nist ... chon nabayad ham ye ja bishtar bashe !
age jaye jadid peyda konam dige be in nemigam panahgah !
are hamoon ... zire abshare ashae haye saratan za ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد