چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

داستانک

از کنار پنجره که رفت کنار ،دوباره صدا را شنید . دیوانه کننده بود. تمام اتاق پر بود از این صدا. فقط وقتی که کنار پنجره می ایستاد صدا قطع می شد. دوباره بیرون را نگاه کرد ، کسی نبود.گوش هاش را گرفت و رفت زیر پتو . ولی صدا بازم بود. از جاش بلند شد و شروع کرد دور اتاق قدم زدن . صدا اون قدر بلند بود که متوجه افتادن لیوان شیر نشد. شیر روان شد روی فرش و روی لکه های بزرگ قبلی دله بسته شیر را گرفت. فرش اون قدر سفت شده بود که شیر به خردش نمی رفت! نشست لب تخت و ادامه مسیر شیر را تماشا کرد .شیر که به گو شه کاغذ های پهن شده کف زمین رسید ،همشو برداشت تا خیس نشه. نگاهی به کاغذها انداخت ، پر بود از کلمه های ریز و سیاه و گوشه همشون نوشته بود «بازم این صدای لعنتی. صدای زجه گربه انگار یه بچه شیون می زنه! چرا ساکت نمی شه؟چرا ساکت نمی شه؟چرا ساکت نمی شه؟چرا ساکت نمی شه؟ چرا ساکت نمی شه؟.......

ورقه هارو گذاشت زمین وبلند شد. لباسشو عوض کرد ،در را خواست باز کنه اما دید قفله ، کلید را چرخوند . از اشپز خونه کارد بزرگه را برداشت با عجله رفت بیرون . مادر فقط بیرون رفتنش را دید. لبخندی زد و دوید طرف اتاقش . در گیر کرده بود به صندلی و به سختی باز شد. اخرین بار که از خونه بیرون رفته بود بچه همسایه را از ریز لگد هاش می کشن بیرون. تا وقتی که می کشیدنش تو اتاق داد می زد: اون یه ادم نماست!اون یه ادم نماست!...

مادر لابلای کاغذ هارو تند تند می گشت. چشمش به لب میز افتاد ، سینی قرص ها همون جایی بود که اخرین بار خودش گذاشته بود. حتی یکیش را هم نخورده بود .از وحشت تمام چروک های صورتش باز شد. صدای جیغو که از پنجره شنید دوید بیرون...

نظرات 1 + ارسال نظر
نعیم جمعه 23 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:49 ب.ظ

سلام،خسته نباشین،هر اتفاقی که بیوفته تقصیر خانوادشه، باید مراقب می بودن قرصاش رو مرتب بخوره،موفق باشین و خدانگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد