چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

چندخط پائیز

یادداشت های یه آدم خیلی خیلی معمولی

یک.دو.سه!

  من همان هستم که روی گورخر خط راهراه رسم می کنم

  ووقتی پرهای خرمگس تیره می شود

  رنگ نقره ای رویش می پاشم

  تا بهتر از پیش بدرخشد و برق بزند

  جک فراست را می گوئی؟ او پاره وقت کار می کند

  سر و کارش با برگها و درخت ها و چیزهاست

  او از من معروفتر است

  اما من از آن ها خوشبخت ترم

 چون انهایی را رنگ می کنم که می پرند می دوند آواز می خوانند!

shel silverstein


اصلأ نمی فهمم چرا نمی تونم روی عکسی که می خوام بگیرم تمرکز کنم؟؟!! انگار یکی دنبالم گذاشته! وقتی عکس را می گیرم می بینم اگه بیشتر وقت می ذاشتم شاید به اون چیزی که می خواستم نزدیکتر می شد! اوی هاله اصلأ معلوم هست چته؟؟


دیرز عصر که داشتم می رفتم کلاس موبایلم زنگ زد. سمیه بود. گفت:تو خیابون سجادی؟ گفتم:اره!    گفت: با ماشینی؟      گفتم:اره! تو کجائی؟   گفت: تو تاکسی  پشت سرت . نگه دار تا از تاکسی پیاده شم با هم بریم . !!!  خیلی وقت بود ندیده بودمش. دلم براش تنگ شده بود.  یه خبر جالب هم داد. دو تا از استادهای موسسه بالاخره با هم ازدواج کردن!!! 



نظرات 7 + ارسال نظر
بارون جمعه 16 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:08 ق.ظ http://man-o-baroon.blogsky.com

راستش رو بگم؟ اسم وبلاگت منو کشید اینجا. ظاهرا تازه اومدی اینجا. آره؟ به هر حال خوش اومدی...

ممنون.خوشحالم که اسمش برات جالب بود.

تنها جمعه 16 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:09 ق.ظ http://www.ebad.blogsky.com

سلام وبلاگت رو خوندم قشنگ بود بدون ریا
اما دوست دارم به یه سری مطالب دیگه هم توجه کنی تو که اینقدر قشنگ قلم میزنی و اینقدر هنر مندی فکر نمیکنی به یه سری آدمها مدیونی نمی خوام دم از مسلمونی بزنم چون فقط خدا میدونه کی کافر کی مسلمون اما می خوام بگم باید دینت رو به یه سری آدمها ادا کنی بیا پیشم تا بفهمی اون آدمها کیا هستن منتظرم

نعیم جمعه 16 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:39 ب.ظ

سلام،خسته نباشین،والا من حدود ۷ یا ۸ ماه پیش بود با وبلاگ آشنا شدم،بعدش واسه خودم یه وبلاگ درست کردم،فکر نمیکردم درست کردن وبلاگ اینقدر اسون باشه،خلاصه رفتم چندتا کتاب در مورد وبلاگ نویسی خریدم و شروع کردم به خوندن،دلم میخواست قالب وبلاگم اونجوری باشه که دلم میخواد،موسیقی داشته باشه و...،خلاصه هی با قالب ور رفتم تا اینکه کامل خرابش کردم،هر کاریم کردم درست نشد که نشد،هیچی وبلاگم رو حذف کردم دوباره درست کردم،در مورد چیزایی که دوست داشتم نوشتم،ولی همشون رو پاک کردم،الان خیلی دیر به دیر مینویسم،راستش وبلاگم در حد و حدودی نیست که بخوام آدرسش رو بنویسم،برای همینم معمولا آدرسش رو نمینویسم،وبلاگهای دیگران رو میخونم تا از تجربیاتشون استفاده کنم،مطلب بعدی اینکه من به شدت به عکس گرفتن علاقه دارم،یه دونه دوربین دیجیتال مرکوری چینی تازگیا خریدم،معمولا اگه جای جدیدی برم همراه خودم میبرم عکس میگیرم،از هر چیزی چندتا میگیرم بعد سر فرصت خوبش و نگه میدارم و بقیه رو پاک میکنم،راستی یه پیشنهاد هم دارم چند تا از عکسهایی که گرفتین رو اگه صلاح دونستین بذارین توی وبلاگتون،براتون آرزوی سلامتی میکنم و خدانگهدارتون

سلام. وبلاگ نوشتن برای من یه تجربه جدیده و فکر می کنم بودنش بهتر از نبودنشه! بهت نمی اد اعتماد به نفست کم باشه. فقط می خواستم منم وبلاگ شما را بخونم.

نعیم شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:33 ق.ظ http://www.nmnw.persianblog.com

سلام،خسته نباشین،آدرس وبلاگم رو میذارم اینجا،البته الان فقط توش سه تا نوشته هست،قبلآ خیلی بیشتر بود ولی خب همونطور که گفتم پاکشون کردم،موفق باشین و خدانگهدارتون

ممنونم.

مهدی شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:11 ق.ظ http://keychem.blogfa.com

باد مارا با خود خواهد برد..............

شیرین شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:15 ب.ظ http://talaelo.persianblog.com

سلام هاله جون ... شعری که از شل سیلوراستاین نوشته بودی خیلی قشنگ بود !!!

هیلدا شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:16 ب.ظ http://www.hilda.co.sr

خوشحالم که دوستتو بعد چند وقت دیدی...!...خیلی خوشحالم ....

هیلی تو واقعآ ادم مهربونی هستی*:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد